در این غروبِ سرد، تَشَر می‌زند سکوت 

امشب دوباره سازِ دگر می‌زند سکوت 

وقتی دهانِ پنجره‌ها بسته می‌شود 

یعنی که بی‌ملاحظه پَر می‌زند سکوت

خورشید مُرده است و در این زمهریرِ مرگ

در لابه‌لای آینه سر می‌زند سکوت 

وقتی زبانِ زنجره‌ها را بُریده‌اند

بر حنجرِ ترانه، تبر می‌زند سکوت

نقشی شبیه بُغضِ کبودِ کبوتران 

در کوچه‌های سردِ سحر می‌زند سکوت …

من در اتاقِ کوچکِ خود فکر می‌کنم 

روزی هزار بار به در می‌زند سکوت! 

یدالله گودرزی




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها