برداشت: آزاد!
رخداد اول
مشتری: سلام.
من: سلام.
مشتری با ظاهری نامناسب و البته شرم در چهره: کمک کنید.
من: پول میخواید یا غذا؟
مشتری: (سرش رو میندازه پایین و سکوت).
چند لحظه بعد با پول و غذا در دست از صحنه خارج میشه.
.
رخداد دوم
مشتری: سلام.
من: سلام. بفرمایید.
مشتری: یک کیلو سوپ لطفا.
من: چشم.
مشتری: کارت بکشید.
من: ناقابله.
مشتری: خواهش می کنم.
من خدا برکت گویان کارت رو میکشم: موجودی نداره.
مشتری: اِه! نداره. اینو لطفا.
من چشم گویان کارت دوم رو میکشم: اینم نداره؟
مشتری عصبی و کلافه: ببخشید از بیمارستان میام کیفم جا مونده.
من: اشکال نداره ببرید. حالا هر وقت شد میارید.
مشتری با کلی معذرت خواهی صحنه رو ترک میکنه.
یک ساعت بعد مشتری: خانم بفرمایید کارت بکشید.
من: آقا گفتم که بمونه هر وقت شد.
مشتری: نه اختیار دارید. شرمنده شدم عجله داشتم. کارتارو اشتباه آورده بودم.
من کارت کشان: خدا برکت.
مشتری: ببخشید. ممنون.
من: خدا ببخشه. روز خوش.
(قضیه ی اینکه کارت داری ولی در روزهای تعطیل کارتت در کمال ناباوری موجودی نداره رو فقط کسبه محترم درک میکنن که عجب بد دردیه).
.
رخداد سوم:
مشتری با ظاهری آراسته مرتب و معقول: سلام. میشه منو رو ببینم.
من: سلام. خوش آمدید. بله. بفرمایید.
مشتری بعد از کمی مکث: یه چلو برگ لطفا و. چند پرس سوپ لطفا.
من در حین چاپ فاکتور: چشم. بفرمایید.
مشتری: میشه سوپ رو الان ببرم؟
من با دستور به آماده شدن سوپ: بله. این فاکتورتونه.
مشتری: باشه. الان کارت میارم.
و از صحنه خارج میشه. و هنوز هم رفته که کارتش رو بیاره.
درباره این سایت