شاید دلم گرفته که شب را به هم زدم 

در لا به لای موی سپیدم قدم زدم

شاید دلم گرفته برایت که این چنین 

ایهام را در پس شعرم قلم زدم 

در هرج و مرج وزن غزل گم شدم ولی 

حال ردیف قافیه ها را رقم زدم 

بعد از هجوم این همه سوژه به ذهن من

تنها برای عطر هوای تو دم زدم 

باید تو را کجای غزل جستجو کنم؟!

باید تو را .دوباره که حرف از عدم زدم

اصلا بببین همیشه در اقصی نقاط شعر 

من با خیال خام تو غم بر شبم زدم 

شاید برای اینکه بپیچم به گیسویت

خود را به راه چشم تو بسیار کم زدم

سیدمرتضی سجادی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها