رو به سمت نور ایستاده‌ام
دلم برای تک‌تک شما تنگ است
خوب که دقت کنی
کوکِ بریده‌ی باد و
عطسه‌ی بی‌هنگامِ حباب هم
همین را می‌گویند.

دلم به‌جا نیست
پایم به راه نمی‌آید
هنوز چیزهای بسیاری هست
که دوست‌شان دارم.

فدای فهمِ ستاره در ظلمتِ بی‌چراغ!

من. بعد از هزار سالِ تمام حتی
باز روزی مُرده‌ام به خانه بازخواهد گشت
تو از این تنبوره‌نِ توی کوچه نترس
نمی‌گذارم شب‌های ساکتِ پاییزی
از هول و ولایِ لرزانِ باد بترسی.!
هر کجا که باشم
باز کفن بر شانه از اشتباهِ مرگ می‌گذرم
می‌آیم مشق‌های عقب‌مانده‌ی تو را می‌نویسم
پتوی چهارخانه‌ی خودم را
تا زیرِ چانه‌ات بالا می‌کشم
و بعد. یک‌طوری پرده را کنار می‌زنم
که باد از شمارشِ مُردگانِ بی‌گورش
نفهمد که یکی کم دارد!

سید علی صالحی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها