می بینمت که چشم به پرچین نشسته ای

از صخره ای نیامده پایین، نشسته ای

منظومه ای ستاره ی پرپر به پشت ابر

چشمی به هفت خوشه ی پروین نشسته ای

هم پای ایل آمده ای سوی دهکده 

یا با شکار کبک به خـُرجین نشسته ای

پیچیده شور نی لبکی درشیار کوه

محو کدام چشمه ی شیرین نشسته ای؟

گردی ست ازتطاول تاتار ها به دشت

دلواپس هجوم تموچین نشسته ای

دست دعای توست به هفت آسمان بلند

از هر پرنده گوش به آمین نشسته ای

می گویی: آی کبک فرو برده سر به برف!

فارغ ز ضرب پنجه ی شاهین نشسته ای!

صبح آمده ست و نافله ی غنچه ها بلند

بر جانماز زنبق ونسرین نشسته ای 

انجیرزار، دستخوش باد صبح و تو

سرشار از تلاوت "والتین" نشسته ای

درصبح شاعران، کلماتی است ازالست

بی تاب، با ترانه ی تکوین نشسته ای

چشمت به سیر مزرعه ای زعفرانی است

حس می کنی که در"تلکابین" نشسته ای

صبح است و همنفس رقص واژه ها

صبح و "درآفتاب مضامین" نشسته ای

شعر آمده ست چون هیجان پرندگان

مست و قلم به دست، به تمکین نشسته ای

باران یاس بر سر شعرت چکیده است

تا در شمیم سوره ی یاسین نشسته ای

گل های این مکاشفه یکسر محمدی ست

باشور شعر و دغدغه ی دین نشسته ای

باخود تو را به باغ گل سرخ می برند

محو پلاک و چفیه و پوتین نشسته ای

تنگ غروب، از غم لبنان سروده ای

محو پرندگان فلسطین نشسته ای

در عصر بی پرندگی پایتخت نیز

دور از درخت، خسته به ماشین نشسته ای

در هر کتیبه با "اخوان" راه رفته ای

با موبدی بر "آذر برزین"نشسته ای 

ابری وزیده از شب دریا به دفترت

مبهوت رقص ماهی و دلفین نشسته ای

شکر خدا که پشت تمام غبارها

می بینمت که آینه آیین نشسته ای

در برگریز ما، سخن از"فتح میزها"ست!

اما تو فکر "وقفه ی گلچین"نشسته ای

چرخیده اند درگذر باد، عده ای

تو با همان اصالت دیرین نشسته ای

محمد حسین انصاری نژاد


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها