بعد از سفر تلخ تو سامان نگرفتم
آرام در این حادثه یک آن نگرفتم
از شدّت لرزیدن دستم دم رفتن
بالای سرت آینه قرآن نگرفتم
تو سخت رها بودی و من سخت گرفتار
پس حق بده که مثل تو آسان نگرفتم
سرگشته و حیران و پریشان و گرفتار
صدبار مگر راه بیابان نگرفتم
این بار تو با خواهش من ترک سفر کن
کی شد که من از عشق تو فرمان نگرفتم
شعر خوانی: حسین آهی
شاعر: شایسته سادات حسینی رباط
بر حلقهء این جهان نگینی وطنم
ای خوب زمانه! بد نبینی وطنم
دلخور نشو از نام خلیج عربی
دیری ست خودت شیخ نشینی وطنم!
حسین آهی
+ هر زمان می بینی باغ آفت زده شعر کسی بی برگ است/ حمد و توحید بخوان/ اتفاقی که قرار است بیفتد مرگ است.
درباره این سایت