کاری ندارم با جهنّم یا بهشتش

از بس نوشته، جا ندارد سرنوشتش

هر صفحه را پُر کرده از تاریخ زشتش

جایی برای دست‌کاری نیست دیگر


تا جمله‌بندی می‌شود حسّ دقیقت

هِی سنگ می‌کوبند بر قلب رقیقت

هربار شکل تازه‌ای دارد حقیقت

عاشق شدن هم افتخاری نیست دیگر


این‌جا زمین نه، کُشته‌زار ماست انگار

هِی کُشته روی کُشته می‌کارند هربار

غیر از هزاران سال کِشت و کُشت و کُشتار

بر دوشِ انسان هیچ باری نیست دیگر


بازیگر اصلی نشسته پشت پَرده

در داستان کهنه‌ی ارباب و بَرده

آن‌قدر نور صفحه را تشدید کرده

در چشم‌هایش اعتباری نیست دیگر



عینِ علف یا عینِ استعداد باشی،

راهی نداری غیر از آن‌چه داد باشی

تا در همین عمرِ حقیرت شاد باشی

بعد از قیامت روزگاری نیست دیگر

مریم جعفری آذرمانی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها