دیشب که مثل خیلی از شبای دیگه دیگه ساعت از سه گذشته بود خوابم نمی برد و همه چی سیال به ذهن رفت و آمد می کرد از خاطرات دور و نزدیک و زشت و زیبا انگار که ناخودآگاهم خبر مرگ رو حس کرده باشه (دایی جان مادر به رحمت خدا رفتن که مرد نازنینی بودن و واقعا هنوز جا نداشت عارض شدن چنین ضایعه ای). یاد خیلی قدیمی تر ها افتاده بودم و دور شدن و ها و رفتن های ناگهانی و بدون دلیلشون. در حدی که با خودم فکر می کردم شاید حتی دیگه زنده نباشن دور از جونشون. و تصور اینکه اگر الان پیامی یا ایمیلی ارسال شه عکس العمل ها چه خواهد بود باعث شد ذهنم ساعت ها مشغول بشه و حتی شش شدن ساعت رو نفهمم. همینطوری زل به تاریکی اتاق و غرقه در اوهام. چندتایی واضح تر بودن مثل همیشه که به قول معروف نه به اون شوری شور نه به این بی نمکی. اما به هر حال باید با نبودن ها و نداشتن ها ساخت و کنار اومد.

امروز که درگیر رفت و آمد ضایعه وارده بودیم یکی از همون واضح تر ها پیام داد. حتی شماره اش رو سیو نداشتم که مبادا پیام بدم (از جنس مازوخیسم). ولی از دیدن شماره اش در همون شلوغی و گرگ و میش غروب هم دهنم باز موند و چشمام گرد شد. نوشته بود:

روزی که ما خود را گم کردیم روزی بود که گم شدن تنها راه بود
روزی که ندانستیم در گذشته جا مانده ایم یا از آن ِ آینده ایم
روزی که ما خود را گم کردیم
اهورایی ترین روز زمین بود.
روزی که ما خود را گم کردیم .

چند بار خوندم. هی با خودم گفتم چقدر آشناست اینو کجا خوندم اما یادم نیفتاد. براش نوشتم عجب روزی پیام دادی. همین و بس و هیچ اشاره ای به توهمات شب قبلش نکردم. بعد ازاندک زمانی یهو یادم افتاد چقدر گیجم و چقدر از زمان پرتم. این نوشته خودمه. و الان که به تاریخ فایلش نگاه می کنم برمی گرده به سیزده سال پیش یعنی سال 85. وقتی یادم افتاد که دستپخت خودمه براش نوشتم اون موقع که اینا رو می نوشتیم پاک بودیم. اما الان خط خطی و سیاه شدیم.

گذر زمان آدم رو فرسوده می کنه. خیلی چیزا تغییر می کنه و گاهی باور این تغییر ها سخته. از یه جهت آدم به حال خودش تاسف می خوره که چی بود و چی شد. از یه طرف هم منیتش می گه خیلیم خوبی. باز خوب دووم آوردی. بازم باریکلا به خودت. و مکالمه من های درون از این دست ادامه داره در حالیکه من بیرون داره به زندگیش خوب یا بد ادامه می ده.

 

 

+سنجاق به نمی دونم چند بهمن 97 و هفت فروردین 98 و نه اردیبهشت 98 و هفت خرداد 98.

+چرا هنوزم به خرداد پر از حادثه عادت داریم؟!

+تلخکامی مرگ از اونجایی خیلی زیاده که با هر مرگ همه مرگ های قبلی از 69 تا الان هی مرور می شه هی مرور میشه هی مرور میشه. خدایا بس نیست؟

+فایل صوتی ها رو هم که هیچکس گوش نمیده. دیگه قایل صوتی آپلود نمی کنم. صندوق فایل ها تقریبا پره. بی هیچ فایده ای.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها